صدراصدرا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

فرشته كوچك من

عکس

  بقیه عکسها در ادامه مطلب هر جا کلید برق ببینی هر جوری شده خودتو بهش میرسونی که هی خاموش و روشن کنی کلی زحمت کشیدی توپتو بیاری بالا نصفه راه از دستت افتاد مجبور شدی دوباره بری و بیاری قربون تلاشت برم من   ...
30 خرداد 1392

یه اتفاق بد

سلام شیطونک من پسرم اصلا دوست ندارم از اتفاقای بد اینجا برات بنویسم ولی اینو مینویسم که بعدا ببینی با شیطونیات چه بلاها که سر خودت نیوردی .هفته پیش طبق معمول همیشه شما مشغول بازی و رفت و امد تو آشپز خونه و پذیرایی بودی که دیدم صدای جیغ و گریه ات بلند شد اومدم دیدم جلوی آشپزخونه خوردی زمین (چون سرامیک یکم خیس بوده پات لیز خورده ).جلوی آشپزخونه یه لبه داره که حالته پله است شما با دهن باز خورده بودی لب اون پله و دندونای جلوت متاسفانه شکست.یک ازدندونات لبه پایینش شکست ولی اون یکی ترک خورد و یه تیکه اش لق شد .دیگه بردمت دکتر عکس انداخت و گفت خداروشکر ریشه سالمه اون یه تیکه لق شده هم کاریش نداشته باشین خودش میوفته که فرداش موقع غذا خوردنت...
30 خرداد 1392

پانزده ماهگی و هفتمین و هشتمین دندون

سلام دردونه من یه چند وقتی بود که دوباره غر غرو وجیغ جیغو شده بودی که دیدم بعله بعد از مدتی که خبری از دندون نبود دو تا همزمان داره در میاد.تعطیلات نیمه خرداد هم رفتیم پلور با خاله و دایی و عمه اینا که خیلی خوش گذشت هوا هم که عالی بود کلا از نیمه بهار و تابستون دیگه تعطیلات و اخر هفته ها اکثرا میریم پلور اونجا اونقدر خنکه که باید لباس گرم بپوشیم بعد که میایم تهران از گرما باید کولر بزنیم .   بقیه عکسها در ادامه مطلب اینم از اون وقتایی که یه کاری میکنی و خودت توش میمونی ...
19 خرداد 1392

یه روز تعطیل در پلور

سلام شیرینی زندگی من پنجشنبه و جمعه با مامانی اینا(مامان من) رفتیم خونشون تو پلور. هوا خیلی خوب بود و شما یه هوای حسابی خوردی و کلی هم بازی کردی.   بقیه عکسها در ادامه مطلب صدرا و نگین ای نجا خودمون دوتایی زدیم به دل طبیعت مجبورم خودم یه جوری  یه عکس دوتایی بگیرممممممم وقتی آقا صدرا از این عکس گرفتنای مامانش دیگه خسته میشه ...
4 خرداد 1392
1